استکبار دوستی یا استکبار ستیزی؟
محمد حسینزاده
مسئله نوع ارتباط جمهوری اسلامی با دولت های بزرگ همیشه در صدر اخبار خبرگزاری های جهانی در طول سی و دو سال گذشته بوده است؛ تقابل جمهوری اسلامی با کشورهای بزرگ و قدرتمند جهان که روحیه استکباری دارند در طول این سالها همیشه مشهود بوده است هرچند کمرنگ یا پررنگ بوده است.
چرا تقابل؟
جمهوری اسلامی به واسطه اصلی ترین شعار خود، یعنی استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی، هیچگاه در مقابل ابرقدرت ها و مستکبرین جهان سر کرنش فرود نیاورده است.
جمهوری اسلامی به واسطه حفظ استقلال خود، زیر بار فشار های کشورهای استکباری و در رأس انها ایالات متحده امریکا نمی رود. و این در حالی است که در کشورهای همسایه ایران به مانند عراق و افغانستان امریکا پایگاه نظامی دارد و حتی در کشورهای به ظاهر مستقلی مانند ژاپن و کره جنوبی هم دارای پایگاه نظامی است که اخبار تعرض های نظامیان امریکایی به زنان این دو کشور گاه و بی گاه منتشر می شود!
جمهوری اسلامی به واسطه آزادی منشعب شده از دین خود هم نمی تواند ابرقدرتی کشورهای مستکبر را قبول بکند.فرهنگِ سکولارِ تحمیل شده وارداتی، مرادش از آزادی، آزادی نفس است، و فرهنگ اسلامی، مرادش، آزادی از نفس است.
استکبار نه تنها با استقلال و آزادی ما مشکل دارد که به جمهوری و اسلامی ما هم مشکل دارد. عملکرد سی ساله ی انها در قبال جمهوری اسلامی به روشنی گویا این مطلب است. حامیان داخلی آنها و بلندگو های رسانه ای شان و سیاستمداران زبده اشان در طول این سی سال، همیشه ایران اسلامی را به دیکتاتوری متهم کرده اند و نقض حقوق بشر! و هر روز تحریمی را بر تحریم دیگر می افزایند! و این در حالی است که در پایین کشور ما کم کشور عربی سلطنتی نداریم که هنوز در آنها یک انتخابات هم بر گزار نشده است و آنهایی هم که برگزار کرده اند زنان در آنها حق رای ندارند، ولی استکبار چشم خود را بر آنها بسته و تمام توانش را بر روی زیر سئوال بردن جمهوریت ایران برده است!
در واقع امریکا به عنوان نماد استکبار، امروز با جمهوریت ایران مشکل دارد چرا که دست وی را از استراتژیک ترین منطقه خاورمیانه کوتاه کرده است.
استکبار با اسلامیت هم مشکل دارد، ولی با اسلامی که امام راحل(ره) مفسرش بود، یعنی اسلام ناب محمدی، و گرنه این همه مسجد در عربستان نماز می خوانند و هیچ کس ترسی از آن مسجد و از آن اسلام ندارد که اسلام امریکایی با اسلام سیاسی حامی عدالت علوی هراس دارد نه از اسلام سلطنتی کاخ سبز اموی.
تاریخچهی تقابل
ماهیت انقلاب اسلامی بالذات در تقابل با استکبار است و برای همین هم هست که از همان روزهای اول این تقابل خود را نشان می دهد. آنچه به عنوان انقلاب دوم در کشور پیش آمد و دانشجویان پیرو خط امام لانه جاسوسی مستکبرین را فتح کردند تا دست استکبار دوستان را افشا و دست خود استکبار را قطع کنند ناشی از عملکرد یک ساله امریکا و حامیانش از سال 57 تا آبان 58 نبوده است.
به واسطه تقابل استکبار با اصلی ترین شعار جمهوری اسلامی، نه از همان روزهای اول که از آغاز نهضت اسلامی مردم در سال 42 این تقابل شروع شد. هر چند که این تقابل در سال های گذشتهی آن هم خود را نشان داده است، یعنی در 28 مرداد 1332 و دخالت مستقیم استکبار در سرنگونی دولت مصدق، و 16 آذر 1332 قیام دانشجویان ایرانی در مقابل ورود نیکسون معاون آیزنهاور رئیس جمهورى وقت به ایران خود را نشان داده است.
بعد از فتح لانه جاسوسی دیگر جمهوری اسلامی در میان کشور های ضد امریکایی و ازاده جهان به عنوان نماد مبارزه با استکبار شناخته شد و تقابل ایران اسلامی با امریکا وارد فازهای جدی تر و شدیدتر شد. همزمان در ایران هم دو گروه شکل گرفتند، استکباردوستان و استکبار ستیزان! دولت موقت به خاطر وابستگی به استکبار دیگر توان ادامه کار را ندارد و بلافاصله بعد از تسخیر لانه جاسوسی استعفا می دهد. روابط ایران و امریکا قطع می شود! تحریم ها آغاز می شود. ایالات متحده متوجه می شود تفکری که در راس هرم حکومت ایران قرار دارد، با تهدید و تطمیع و تحریم عقب نشینی نمی کند! جواب تهدید ها را حضرت امام با یک عبارت کوتاه پاسخ می دهد، امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند!
امریکا 5 اردیبهشت سال 59 را به عنوان حمله نظامی به ایران برای رهایی گروگان ها انتخاب می کند ولی گویا همهی عوامل مادی و ماورایی دست به دست هم داده اند تا بینی استکبار به خاک مالیده شود. طوفان شن معجزه می کند و طرح شکست می خورد. غرب فهمیده است که انقلاب اسلامی حکومتی است که نه زیر بار زور می رود و نه در مقابل زورگویان سکوت می کند و نه در دفاع از مظلوم ساکت می نشیند! مسئلهی فلسطین در راس مسائل سیاست خارجی ایران قرار دارد. تقابل گسترده نظامی با ایران در دستور کار غرب قرار می گیرد و عراق به عنوان مجری برگزیده می شود. انواع تسلیحات نظامی متعارف و غیر متعارف راهی عراق می شود. اما باز هم ایران سر خم نمی کند! امریکا که دیگر عراق را به عنوان یک تکیه گاه مطمئن قبول ندارد، زمین بازی را عوض می کند. مک فارلین راهی تهران می شود ولی با هوشیاری حضرت امام طرح شکست می خورد، امریکا خود مستقیما وارد جنگ می شود و هواپیمای مسافربری ایران را مورد هدف قرار می دهد!
ایران حتی بعد از پایان جنگ و پذیرش قطعنامه دست از آرمانهای استکبار ستیزانه خود دست بر نمی دارد. حکم ارتداد سلمان رشدی شوک بزرگی را به جهان غرب وارد می کند! فشارها بر ایران افزایش می یابد، سفرای اروپایی به نشانه اعتراض ایران را ترک می کنند، ولی ایران ذره ای از مواضع خود کوتاه نمی آید، سفرا با سرافگندگی به ایران باز میگردند. همین داستان بار دیگر در ماجرای دادگاه میکونوس آلمان تکرار می شود و ایران در مقابل فشارهای مستکبرین کوتاه نمی آید.
در دهه 70 هم زمان با فشار هایی کشورهای استکباری، گروهی در ایران ظهور می کند که گرایشات استکبار دوستانه دارد. تمایلات برای نشستن با امریکا پشت میز مذاکره افزایش می یابد. تفکرات التقاطی ناشی از هجوم لیبرالیسم بعضی از انقلابیون 57 را به عدول از آرمانهای خود می کشاند و سازشگری و ذلت پذیری جایگزین انقلابیگری و عزت خواهی می شود.
مسئله هسته ای از اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 به اصلی ترین موضوع برای فشار غرب به ایران تبدیل می شود، سیاست دولت اصلاحات اعتمادپذیری عنوان می شود ولی غرب از امتیازگیری از ایران خشنود است و تنها به یک گام عقب نشینی رضایت نمی دهد. رهبری هشدار می دهد که انتظارات غرب از ایران حد و مرزی ندارد که به یک گام عقب نشینی تمام شود، یو سی اف و نطنز پلمپ و غنی سازی تعلیق می شود. تفکر سازشگری و خیانتگری در دولت اصلاحات با هم کنار آمده است. نماینده ایران در مذاکرات دیگر به کشور بر نمی گردد و رییس گروه مذاکره کننده بعدها به عنوان جاسوس شناخته می شود. آخرین صحبت ها و رایزنی ها بین مقامات اصلاحات و طرف خارجی حاکی از پذیرش تعلیق 10 سالهی تمام فرآیند هسته ای است اعم از تحقیقاتی تا غنی سازی!
سیاست های سازشکارانه اصلاحات غرب را در گرفتن امتیاز از طرف ایرانی بی پرواتر کرده است. حرکات انفعالی دولت اصلاحات با قرار گرفتن ایران در محور شرارت پاسخ داده میشود. نامهی طرف ایرانی به کاخ سفید مبنی بر اعلام آمادگی برای خلع سلاح مقاومت در قبال کمتر شدن فشار ها از روی ایران، قبول شکست دیپلماتیک طرف ایرانی است.
اما در این مدت، ملت از سازشکاری بعضی مسئولین در قبال زورگویان به تنگنا آمده اند. جامعه در آستانهی تحولی بنیادین قرار دارد. اقبال گسترده مردم به گفتمان عدالتخواهی و عزت طلبی پاسخ کوبندهای به جهت گیری سیاست خارجی دولت وقت است. به اذن رهبری پلمپ ها شکسته می شود، و عزت طلبی و اعاده حقوق ملت در دستور کار سیاست خارجی قرار می گیرد.
گفتمان عدالتخواهی و پشتیبانی از مظلوم با استقبال گسترده مردم مسلمان منطقه نیز همراه می شود. صراحت ایران در بیان مواضع ابتکار عمل را از طرف غربی می گیرد. هر تهدید طرف خارجی، با شکستن پلمپی و افتتاح طرح جدید هسته ای پاسخ داده می شود.
تریبون سازمان ملل تبدیل می شود به بلندگویی برای بیان مواضع جمهوری اسلامی در راستای دیپلماسی عمومی دولت. اینبار ایران است که غرب را به دروغ پردازی در هولوکاست و نقض حقوق بشر متهم می کند.
سیاست جنگ طلبی بوش، امریکا را به انزوا کشانده و اوبامای دموکرات فرصتی برای نشان دادن سیاست های تغییر خود پیدا می کند. دولت ایالات متحده اینبار برای نجات از باتلاق عراق و افغانستان دست به دامان ایران می شود. رهبر انقلاب شروط مذاکره را بیان می کنند و هشدار می دهند که نرمش اوباما دستی چدنی در دستکشی مخملین است. نقاب اوباما هم با مقاومت ایران در قبال تهدیدات امریکا به کنار می رود و مستقیما به تهدید جمهوری اسلامی می پردازد.
سیاست خارجی جمهوری اسلامی در دوره جدید با روحیه انقلابی در دیپلماسی عمومی خود بهطور موفق به پیش می رود. استقبال بی نظیر مردم لبنان از رییس جمهور ایران پیام های ناخوشایندی برای دولت های غربی دارد. نتیجهی چند سال تبلیغات منفی علیه جمهوری اسلامی اقبال پر رنگ مسلمانان منطقه و مردم آزادیخواه به ایران است.
تجربه سی و دو ساله دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی نشان می دهد سیستمی که بر اساس اصول عزت، حکمت و مصلحت حرکت میکند، در احقاق حقوق ملت ایران کاملاً کارآمد بوده و استکبار را در موضع انفعال و زوال قرار داده است.